امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
کارت بلیت خبرنگاران در دوران مدیریت قبلی شهری تهران به راحتی صادر میشد؛ با یک پیامک به خبرنگار اطلاع میدادند که به میل خود و با ارسال شماره یک یا دو، کارت بلیت متروی یکساله خود را از ایستگاه امام خمینی یا جانبازان تحویل بگیرد. اما در دوران مدیریت جدید شهرداری (بخوانید دار و دسته زاکانی) گرفتن این کارت، دچار روال اداری عجیب و غریبی شده است که فرد عطایش را به لقایش میبخشد. نه سال قبل و نه امسال از فرستادن پیامک هیچ خبری نبود و خبرنگاران با پیگیری شخصی و یا دهان به دهان باید متوجه صادر شدن کارت بلیت خود شوند! در نهایت بعد از پیگیری خبرنگار، او را به مرکز خدمات الکترونیکی شهری ارجاع میدهند و مرکز هم بی خبر از همه جا او را به نا کجا آباد. القصه پروسهای که در مدیریت قبلی شهری به آسانی انجام میگرفت تبدیل به فرایندی با بروکراسی پیچیده شده که بسیاری از افراد از انجام دادن آن صرفنظر میکنند.
اما این مسئله یکی از دهها سوءمدیریت دار و دسته زاکانی در مدیریت شهر تهران است؛ قطع شدن دست کودکان و مرگ هموطنان، خشکاندن درختان مناطق مختلف شهر، ساخت و ساز بیرویه در ارتفاعات، خرج تراشیهای بی مورد از جیب مردم، اعتصابات و اعتراضات کارکنان بخشهای مختلف شهرداری به علت سوءمدیریت مدیران و...
واقعیت این است که زاکانی به عنوان کاندیدای پوششی وارد انتخابات ریاست جمهوری شد و باید بار عدم سخنوری رییسی و فن بیان ضعیف او را به دوش میکشید تا نکند در انتخاباتی که از معنا تهی شده بود، این ضعفها کار دست خالصسازان (بخوانید مارکسیستهای تندروی انقلابینما) بدهد و آنها از نفرات دست چندم و ذخیره جناح مقابل هم شکست بخورند!
در نهایت رییسی پیروز آن نمایش مضحک شد و کمککنندگان به او سهم خود را گرفتند. سهم زاکانی هم لعبتی شد که به آن بسیار علاقهمند بود؛ یعنی شهرداری تهران. زاکانی بدون داشتن هیچ گونه سابقه اجرایی و تحصیلات مرتبط به جایگاهی رسید که از اول معلوم بود برازنده قامت او نیست. او این بار هم با رانت به جایگاه مورد علاقهاش رسید؛ آخر هر چه دارد از رانت انقلابی بودن و بسیجی بودن دارد و با آن رانتها تا به اینجا رسیده وگرنه فراوانند کسانی که از او برای تصدی این جایگاه، مناسبترند. اما چه باید کرد که در این مملکت تقسیم مقام براساس لیاقت نیست و مناسبات قدرت و رانت جایگاهسازند. بگذریم از اینکه فردی چون او که در رانت (فساد) غرق است و هر چه دارد از رانت دارد، خود را ضد فساد میداند!
همین گفتهها برای پیمان جبلی و تیم فعلی مدیریت صدا و سیما هم صدق میکند و ناکارآمدی مدیریت آنان بر هیچ کس پوشیده نیست، اما چه باید کرد که این تیم و شخص پیمان جبلی در عدم موفقیت توافق برجام در انتهای دولت قبل نقش داشتند و باید در ازای این خوشخدمتی، مقامی بهتر به آنها داد.
کشور ما در شیوه حکمرانی، یک کشور با حکمرانی رانتیست و تقسیم جایگاهها نه بر اساس لیاقت که براساس نزدیکی به اصحاب قدرت و خواست شخصی آنهاست. مشکل فعلی این است که خالصسازان به دنبال حذف گروههایی هستند که تا پیش از این اندکی در قدرت سهیم بودهاند. خالصسازان به اشتباه فکر میکنند که میتوانند با حذف گروههایی که با نگاه آنها همسو نیستند، به یک حکومت خالص و متحد رسید و سپس برای حفظ منافع قدرت و عدم درگیری در حکومت، نظم دسترسی محدود بالغ (مراد حکومتیست که کاملا بر مبنای قانون و البته شایستگی افراد باشد و رانتها هم براساس قانون تقسیم شود؛ نه براساس نزدیکی به افراد و نهادهای خاص و یا فامیل پرقدرت) را به اجرا گذاشت (مانند چین) و نگاه و اندیشه مردم را هم به میل خود و با ابزار رسانهای و تبلیغی تغییر داد. اما چنین چیزی در کشوری مانند ایران که درآن قومیتهای مختلف با نگاههای متفاوت زندگی میکنند و بر خلاف جایی مثل چین، پُر بوده از هم آمیزی ژنی با افرادی از کشورهای مختلف (از یونانیان بگیر تا ترکان وعربها)؛ غیر ممکن است. البته عدهای از خالصسازان به خوبی از نقش ژنتیک در اندیشه و نگاه آدمیان باخبرند و در انتظار روزی نشستهاند که ژنهای ناسازگار با آنها از کشور مهاجرت کنند و تعدادشان به اندازهای کم شود که بتوان به راحتی مردم را با تبلیغات رسانهای به نگاه و کیش خود درآورد و از آنها گوسفندانی ساخت که با یک هی چوپان به هر کجا که او بخواهد بروند. به گمان من آنها این آرزو را با خود به گور خواهند برد و هم فکران آنها در نهایت چارهای ندارند تا تفاوتهای فکری و خاستگاهی در بین مردم ایران را هم در جامعه و هم در حکومت بپذیرند.
به بحث ابتدایی برگردم؛ آیا تغییرِ روشِ دادنِ کارت بلیت خبرنگاران فقط به سوءمدیریت و اینکاره نبودن تیم جدید برمیگردد یا مسئله، فراتر از سوءمدیریت است؟ در مدیریت قبلی با آن روش به خبرنگاران احترام گذاشته میشد، اما روش مدیران انقلابینما احترام گذاشتن نیست؛ آنها یاد گرفتهاند که باید اکثریت مردم را تحقیر کرد تا این تحقیر، به صورت ناخودآگاه در ذهن و روان افراد ماندگار شود و خود را آنچنان کوچک ببینند که توانایی انجام هیچ کار بزرگی نداشته باشند. اخیرا در کتاب «از ذهن تا ماده» و دو کتاب دیگر که درباره نحوه فعالیت مغز آدمی بود، خواندم که آدمیزاد تا چه اندازه از دیگران تأثیر میپذیرد و نحوه برخورد دیگران میتواند در سرنوشت یک فرد و کارهایش تا چه اندازه موثر باشد. خلاصه آنکه در این روشِ تحقیر کردن، ظاهرا سودی برای حاکمیت نهفته است. این روشِ «تحقیر» در دیگر بخشهای حکومت هم جاری شده است؛ احکام قضایی خوار کننده برای مردم عادی و مخصوصا هنرمندان، برخوردهای تحقیر کننده با بانوان، تحقیر اصناف به وسیله ابزار قدرت و پلمپ و...
قطعا تیم چند نفرهی «خالصسازی» که در پشت صحنه تصمیم میگیرد و نامی از آنها نیست، کتاب زیاد میخوانند اما مطمئن هستم که خوب کتاب نمیخوانند و همهی کتابها را هم نمیتوانند بدون حب و بغض بخوانند. هر چقدر هم اهل مطالعه باشند اما باور و اعتقاد آدمی در پذیرش یا عدم پذیرش استدلالها تاثیر میگذارد و مطمئن هستم که این تیم آنچنان در ایدئولوژی مارکسیستی، فاشیستی خود غرق شده است که نمیتواند با اندک مقداری از ذهن باز که لازمه مطالعه هر کتابیست به مطالعه بپردازد. که اگر میتوانست، میدانست که «تحقیر» در بلند مدت و حتی میانمدت چه بلاهایی سر هر کشور و سر هرحاکمیتی میآورد.