امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
داوری اخلاقی از کجاست؟
1-از فرهنگ و جامعه
کسانی که چنین می اندیشند معتقدند هر جامعه ای ارزشهای خاص خود را دارد و این ارزشها به انسانها به ارث میرسد. در واقع داوری ارزشی ما داوری ارزشی جامعه ی ما میباشد.
بدیهی است که در تمامی موارد چنین نیست و گاهی ما آنچه را جامعه درست میداند ، غلط میدانیم پس تنها میتوان قبول کرد که شاید بعضی از داوریهای اخلاقی ما از جامعه ی خودمان وام گرفته باشد. البته یک سوال مهم هم در اینجا مطرح میشود که خود ارزشهای اخلاقی جامعه چگونه شکل میگیرد؟
2- از احساسات
وقتی که میگوییم فلان کار از نظر اخلاقی غلط است ؛ هیچ فرقی با اینکه میگوییم من از فلان موسیقی بدم می آید ندارد. یعنی داوری اخلاقی ما از احساسات ما سرچشمه میگیرد
3- از میل و خواسته ی ما
وقتی میگوییم مثلا دزدی بد است یعنی ما دوست نداریم دیگران از ما دزدی کنند و اگر خودمان دزدی کنیم در داوری اخلاقی ما دزدی به هزاران دلیل خود ساخته ، خوب میشود. در واقع داوریهای اخلاقی ما تابع خواسته ها و انگیزه های ماست .
4- از فطرت
داوریهای اخلاقی ما از فطرت انسانی ما سرچشمه میگیرد و همه ی ما در فطرت خود میدانیم که چه کاری خوب است و چه کاری بد است
5- از عقل
وقتی کاری را از نظر اخلاقی بررسی میکنیم ؛ آنرا با عقل مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم و حکم عقل را در مورد آن بیان میکنیم.
داوریهای اخلاقی ما از کجا باید باشد؟
داوریهای اخلاقی ما ممکن است از هریک از مواردی که گفته شد و شاید هم از همه ی موارد بالا نشات بگیرد ؛ اما اینکه این داوریها باید از کجا نشات بگیرد ؛ سوال مهمتری است که در جواب به آن شاید گره ی پیچیده ی اخلاق اندکی باز شود .
1-از جامعه
اگر بگوییم داوریهای اخلاقی ما باید از جامعه ی ما سرچشمه بگیرد آنگاه نمیتوانیم بگوییم ارزشهای جامعه یمان غلط است و باید مطابق با ارزشهای اکثریت جامعه یمان زندگی کنیم ؛ حتی اگر آنرا غلط بدانیم. اینکه فلان چیز در جامعه ارزش است هیچ دلیلی بر اینکه این ارزش درست است ؛ نمیباشد. اینرا هم به یاد داشته باشید که ما در یک جامعه زندگی نمیکنیم بلکه در جوامع مختلف مانند جوامع دوستان ، خانواده ، کشور، محیط های مجازی و.. در حال زندگی هستیم و ارزشهای تمامی جوامع باهم مشترک نیست . اینکه کدام ارزشها درست است و کدام غلط ؛ معیاری دیگر میخواهد نه اینکه خود آن جامعه معیاری برای درستی و غلطی باشد.
2-از میل و خواسته ی ما
وقتی میخواهیم ببینیم کاری درست است یاخیر یعنی در واقع میخواهیم عمل آن فرد یا حیوان یا هر چیز را مورد بررسی قرار دهیم و بگوییم درست است و غلط و این در حالیست که که اگر بگوییم خوب وبد اخلاقی از خواست و اراده ی فرد نشات بگیرد باید برای اینکه ببینیم عملی درست است یانه ، ببینیم این عمل مطابق خواست و اراده اش بوده یانه مثلا اگر کسی دزدی انجام داده ، اگر عمل دزدی مطابق خواست و اراده اش بوده عمل خوبیست و اگر به اجبار انجام داده ، عمل بدیست.در این صورت هیچ چیزی خارج از میل و اراده ی ما خوب و بد نخواهد بود . خوب است چون من میخواهم و بد است چون من میخواهم. بر طبق این دیدگاه هر کاری که هر انسانی بخواهد انجام دهد خوب است و هر کاری که نخواهد انجام دهد بد است و هیچ چیز جدای از خواست و اراده ما واجد صفت خوب وبد نمیشود .
سوال مهمی که در اینجا مطرح میشود این میباشد که چرا باید درست و غلط تابع خواست و اراده ی ما باشد؟ و چرا از چیزهای دیگر نباشد؟ آیا خواست و اراده ی ما در بالاترین نقطه ای قرار دارد که خوب و بد بتواند تابع آن باشد؟ آیا مثلا فطرت یا عقل زیر دست خواست و اراده ی ما میباشد؟ در جواب این سوالها میتوان گفت که اخلاق را باید از خواست و میل ما تایین کرد چون هیچ چیز دیگری وجود ندارد و همه چیز تابع خواست و اراده ی ما میباشد ولی مساله ای که باید به آن دقت کرد این است که خواست و اراده ی انسانی اجزای پیچیده ای دارد و بایدفهمید که این خواست و اراده درست است یا خیر . در واقع باید معیاری برای درستی و غلطی خواست و اراده ی انسانی داشت و نمیتوان گفت هرچه انسان خواست و اراده کند درست است .
3-از احساسات
اگر بگوییم درست و غلط تابع احساسات باشد؛ یعنی همانطور که مثلا فلان فرد از فلان موسیقی لذت میبرد ؛ در مورد اخلاق هم چنین است و مثلا اینکه میگویم دزدی کار بدی است یعنی من از دزدی خوشم نمی آید ؛ همانطور که از فلان موسیقی خوشم نمی آید.
سوال مهمی که مطرح میشود ؛ درباره ی حجیت احساسات میباشد و فکر میکنم احساسات نیز درست و غلط دارد و باید معیاری برای درست و غلط احساسات ارائه داد.
حتی اگر بگوییم ؛ منظور ما از احساسات ، احساسات فرد سالم میباشد باز هم این سوال مطرح است که آیا احساسات مکان مناسبی برای تشخیص درست و غلط اخلاقی میباشد؟
4- از دین
اخلاق نیاز به قانونگذار دارد و بهترین قانونگزار کسی است که از همه چز این عالم خبر داشته باشد ؛یعنی خدا. در اینجا به دو شکل میتوان به مسئله نگاه کرد؛ اول اینکه بگوییم درست و غلط به خودی خود بیمعنا است و هر چه خدا بگوید خوب است و هر چه نهی کند بد است. مهمترین مشکلی که این نگاه با آن دست به یقه میشود ؛ این است که اگر درستی و غلطی فقط به خواست خدا بستگی دارد پس کسانی که کافر بوده اند و ایمان نداشتندچر ا باید به خدا ایمان می آوردند وقتی که نه ایمان آوردن خوب است و نه ایمان نیاوردن؟در واقع سوال اینست که به چه علت ایمان آوردن به خدا خوب است؟ و اگر جواب بدهیم چون خدا گفته پس خوب است ؛ در این صورت با دور مواجه میشویم. کسی که هنوز به خدا ایمان نیاورده باید علتی دیگر به غیر از خواست خدا برای ایمان آوردن داشته باشد و بسیار بیمعناست که کسی که به خدا ایمان نیاورده و خدا را قبول ندارد به این دلیل ایمان بیاورد که خدایی که او آنرا قبول ندارد از او ایمان آوردن را میخواهد.
دومین صورتی که میتوان به مسئله نگاه کرد این است که بگوییم خداوند اگر فرمان به امری داده است ؛ به این دلیل داده که آن امر ، خوب بوده است نه اینکه چون فرمان داده پس آن امر خوب گشته است. یعنی درست و غلط جدای از خواست و اراده ی خدا وجود دارد.
به نظر میرسد باید دید معیار واقعی اخلاق یعنی آن درست و غلط جدای از خواست الهی چیست که اگر این معیار مشخص شود ؛ خود دین هم میتواند در ترازوی اخلاق قرار بگیرد که آیا مثلا فلان حکم دینی اخلاقی است یا خیر. این نکته زمانی مشخص تر میشود که مطالب قبلی در باره ی خدا و نوع نگاه به خدا را به یاد بیاوریم. در باره ی دین و اخلاق بعدا بیشتر صحبت خواهیم کرد.
5- از فطرت
همانطور که گفتیم ، فطرت یعنی آنچه در وجود انسان است و با شرایطی خود را نشان میدهد پس از این منظر ، واقعیست ؛ اما به چه دلیل بگوییم هر چیز فطری درست است؟ به نظر من اینکه غذا خوردن یک میل فطری است و تنها به علت فطری بودن بگوییم پس غذا خوردن درست است؛ امری غلط میباشد. هر چیز فطری لزوما درست نیست و باید به دنبال معیار بهتری بود. البته میتوان گفت اگر چیزی فطری باشد ؛ درست است چون جور دیگر نمیتواند باشد اما برای موجوداتی که توانایی جور دیگر عمل کردن ندارند ؛ نه برای انسان که میتواند خلاف فطرتش نیز عمل کند . اینجا باید دلیلی پیدا کرد که عمل فطری عمل درستیست ؛ پس باید معیار دیگری داشت.
مسئله ی دیگر اینست که مثلا فطرت ما میگوید غذا بخور ؛ اما آیا جواب این سوال که باید پرخوری کرد یا خیر را فطرت ما میدهد؟ اگر به فرض بگوییم که فطرت میتواند جواب دهد؛ چقدر این جواب فطریست و چقدر از مسایل فرهنگی خانوادگی ماست و چقدر از عقل ما و چقدر از احساسات؟ معیار برای تشخیص جواب فطرت چیست؟ اگر همه ی مردم دنیا نیز در مورد همه ی مسائل یک جواب بدهند آیا این نشانه ی آن است که آن مسائل فطریست؟ نمیتوان فرض را بر این گذاشت که فطرت همه ی انسانها تیره و تار شده است یا اینکه مثلا عقل همه ی انسانها بر حسب شرایط به یک نتیجه میرسد یا احساسات آنها ؟
6- از عقل
انسان را موجود عاقل تعریف کرده اند . همین سوال اینکه چه چیز ، درست است و چه چیز غلط ، از عقل ما سرچشمه میگیرد. این که توانسته ایم تشخیص بدهیم که احساسات داریم و فطرت و چیزهای دیگر ، باز هماز عقل ما سرچشمه میگیرد . به نظر میرسد که عقل در پله ای بالاتر از احساسات و فطرت و خواسته های ما مینشیند و اگر عقل نبود سوالی از خوبی و بدی نبود و البته شناختی هم نبود. ما در این دنیا یک چیز قابل اتکا داریم و آن عقل ماست . خدا و دین را نیز از راه عقلمان میشناسیم . عقل معیاری همگانی نیز دارد و آن استدلال کردن است. برای فهم اخلاق نیز باید از عقلمان کمک بگیریم . به نظر میرسد که عقل از احساست و فطرت و خواسته هایمان ، مهره ی ارزشمندتری برای اتکا باشد .