امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
{توضیح: انچه در اینجا نوشته ام حاصل و فشرده سه کتاب مختلف در باره اگاهی است که با انها کلنجار رفته ام و سعی در فهمیدنشان داشته ام. حاصل این کلنجار رفتنها را سعی کردم به زبان بسیار ساده و مفید و مختصر بنویسم.}
همگان انسان را به عنوان موجودی اگاه میشناسند . اما این آگاهی چیست و آیا در کل زندگی انسانی جریان دارد؟ اغلب انسانها فکر میکنند اگاهی همان دانستن و فهمیدن است یعنی انسان اگاه انسانی است که میتواند فکر کند و تصمیم بگیرد ولی این معنای دقیقی برای آگاهی نیست.
اگاهی به معنای فعالیت آگاهانه میباشد . انچه در طول روز به صورت آگاهانه انجام میدهیم در واقع اگاهی ماست . اگاهی ما از دانسته های ما تغذیه میکند ولی خود این دانسته ها به معنای آگاهی نیست . یعنی به جای انکه آگاهی را با فکر کردن یکی بگیریم باید انرا به عنوان فعالیت آگاهانه بفهمیم. اگر این تعریف از اگاهی را بپذیریم آنوقت متوجه میشویم که بر خلاف انچه فکر میکنیم آگاهی در تمام فعالیتهای انسانی ما جریان ندارد و درصد کمی از افعال ما انسانها آگاهانه میباشد. ما در طول روز کارهای مختلفی انجام میدهیم ولی به این کارها اگاه نیستیم. مثلا همین الان که من در حال تایپ این مطلب هستم از اینکه چگونه میتوانم حروف را روی کیبورد پیدا کنم اگاه نیستم و یا به پلک زدن خود آگاهی ندارم. حتی جمله بندی مطالب نیز خیلی آگاهانه نیست ولی تصمیم به نوشتن این مطلب اگاهانه بوده است و از دانسته های من تغذیه کرده است.
اگاهی از دانسته های ما تغذیه میکند و جایگاه این دانسته ها در مغز انسان است. حال این سوال بوجود میآید که ذهن انسان فقط این اطلاعات را ذخیره میکند یا فرایندی بیشتر از ذخیره سازی صرف روی داده ها انجام میشود؟ شاید برای شما هم این اتفاق رخ داده باشد که مسئله ای ذهن شما را درگیر کرده باشد و بعد از خواب ناگهان جرقه ای در ذهن شما زده شده باشد و راه حل انرا پیدا کرده اید. در واقع زمانی که شما خواب بوده اید ذهن شما بدون اگاهی شما در حال کلنجار رفتن با موضوع بوده و این موضوع توسط ذهن شما حل شده . درو اقع این فرایند فرایندی نا آگاهانه برای شما بوده است.
ذهن برای حل یک مسئله از دیگر داده هایی که به ان داده شده است نیز استفاده میکند درواقع مجموعه ای از داده های مختلف در تجزیه تحلیل ذهنی موثر هستند و این داده ها و تجزیه تحلیل انها در عمق ذهنی افراد موثر است. ذهن بعضی انسانها مانند برکه ای کوچک است هر چه داده ها و اطلاعات بیشتری وارد ذهن شود و این داده ها توسط ذهن تجزیه تحلیل شود انوقت این برکه ذهن بزرگ و بزرگتر میشود و میتواند تبدیل به اقیانوس شود. کسانی که در باره موضوعات فقط از یک اندیشه یا اندیشه های محدودی با خبر هستند عمق ذهن انها مانند برکه ای میماند. از اینجاست که چیزی به نام توهم یقین بوجود می آید . چون در یک برکه کوچک هستند فکر میکنند نسبت به همه چیز اگاهی دارند و همه چیز را از درون همین برکه کوچک بررسی میکنند. انچه این برکه کوچک را بزرگ و بزرگتر میکند کسب اطلاعات درباره موضوعات و فهمیدن نظرات مختلفی که درباره یک موضوع متفاوت وجود دارد میباشد. البته فقط کسب این اطلاعات موثر نیست و باید با ان اطلاعات درگیر شد . درگیری اولیه ما باعث میشود که ذهن نیز نا اگاهانه با این مسائل درگیر شود و عمق ذهن بیشتر شود و در اصطلاح ذهن بازتر خواهد شد. هر چه این اطلاعات و کلنجار رفتنها بیشتر شود برکه ذهن بزرگ و بزرگتر میشود. در واقع این اطلاعات و کلنجار رفتنهای اگاهانه و نا اگاهانه باعث میشود زوایای جدیدی از یک مسئله برای ما روشن شود. زوایایی که تا بحال به ان توجه نداشتیم و در ذهن ما جایی برای ان نبوده است. این زوایا و اگاهیهای جدید در کل فهم ما از موضوعات سابق هم تاثیر دارد و میتواند باعث تغییر در بعضی نظرات قبلی ما شود.
فهمیدن انچه گفته شد یک باور سنتی ما انسانها را به چالش میکشد. اکثر ما فکر میکنیم فکر کردن یک فرایند انتزاعی میباشد و همه یک جور می اندیشند و به تاثیر عمق ذهن در این فرایند توجه نمیکنیم. در واقع انسانها به نسبت عمق ذهنشان می اندیشند و چون این عمق ذهن برای انسانها تفاوت دارد پس خود این فرایند هم برای انسانهای مختلف متفاوت میباشد. بعضی وقتها انقدر این عمق ذهن کوچک میباشد که انسانها فکر میکنند در حال فکر کردن و اندیشه کردن هستند و در واقع هم به زعم خود چنین میکنند اما به علت بی اطلاعی از مسائل و اندیشه ها و زوایای دیگر نگاه به مسائل انقدر عمق ذهنیشن کوچک است که در توهم اندیشه کردن هستند و فکر میکنند که دارند فکر میکنند. توجه به این مسائل از زاویه ای دیگر هم با اهمیت است. اغلب در بحث کردن با دیگران پس از انکه کسی اندیشه ما را قبول نمیکند او را متهم به عدم تفکر و پایبند نبودن به عقلانیت میکنیم و به این نکته توجه نمیکنیم که عمق ذهنی انسانها با هم متفاوت است. انچه من میگویم وقتی وارد ذهن فرد دیگری میشود و درعمق ذهنی او مینشیند برداشتی را بوجود بیاورد که بسیار با انچه مدنظر من بوده است متفاوت است. موقعی فردی انچه من میگویم را به شکلی کامل متوجه خواهد شد که عمق ذهنیش شبیه به عمق ذهنی من باشد . اگر عمق ذهنی طرف مقابلم بزرگتر از عمق ذهنی من باشد باز هم مشکلی نیست وطرف مقابل متوجه مطلب من خواهد شد اما اگر عمق ذهنیش کوچکتر باشد یا اصلا متفاوت با من باشد صحبتهای من در ان عمق ذهنی بسیار متفاوت با انچه نظر من بوده است برداشت میشود. گاهی دلیل به نتیجه نرسیدن بحثها همین مطلب است . برای فهمیدن مطالب باید اعماق ذهنی دو طرف به هم نزدیک شود و این اتفاق در طول بحث نمی افتد زیرا همانطور که گفتم ذهن باید نا اگاهانه با یک مسئله درگیر شود. بحث تنها میتواند سوالی را در ذهن ایجاد کند و این سوال اگر متناسب با ذهن باشد خواهد توانست انرا به خود مشغول کند و در طول زمان عمق ذهنی فرد بیشتر شود. پس نباید از صحبت کردن با دیگران انتظار معجزه داشته باشیم و البته باید بدانیم که ممکن است ما عمق ذهنی کوچکتری از طرف مقابلمان داشته باشیم .بنابر این بهتر است در بحث کردن به دنبال افزودن بر عمق ذهنی خود باشیم نه اثبات استدلال خود بر دیگران .
نکته با اهمیت دیگری در شناخت ذهن انسان وجود دارد. من به عنوان یک فرد در درون خود دیگران را از خود پایینتر مبینم و اندیشه و تفکر خود را بالاتر از دیگران میدانم. اما واقعیت اینست که تنها من نیستم که چنین درباره خود می اندیشم بلکه همه انسانها چنین اند! در مترو دستفروشی را میبینید که در ذهن خود انرا موجودی پایینتر از خود تصور میکنید اما همین دستفروش هم در ذهنش شما را پایینتر از خود تصور میکند و اندیشه ها و افکار خود را درست تر از هر اندیشه و فکری میداند. در واقع این یک فرایند دفاعی در ذهن همه افراد میباشد و نتیجه اش امید به زندگی است. این خود برتر بینی ذاتی تا بحال برای شما مسئله ای غیر اگاهانه بوده ولی همین الان که از ان اطلاع یافتید تبدیل به دانسته شما شد . احتمالا ذهن شما با این مسئله کلنجار خواهد رفت و به مرور نگاهتان به افراد دیگر و خودتان تغییر خواهد کرد.