امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
سفارشیسازی هوشمندانه
۱-«درست فیلمساختن» از داستانی واقعی به مراتب سختتر از فیلم ساختن از داستانی تخیلیست. اما حُسنی هم دارد: باعث میشود مخاطب و حتی منتقد به روند قصه و منطق آن دقت نکند و آنچه گفته میشود را واقعیتی بداند که تصویر شده. در برابر واقعیت هم که نمیتوان چون و چرا کرد.
«شبی که ماه کامل شد» داستان زنی تهرانیست. او به عقد کسی درمیاید که برادر ریگی معروف است اما برخلاف برادرش به فکر زندگی خویش است؛ نه نجات جهان. زن به تدریج احساس خطر میکند که خلافکاری ریگی معروف به پای شوهرش نوشته شود و تصمیم به ترک ایران میگیرند. تهران را به مقصد پاکستان ترک میکنند تا از انجا به اروپا بروند اما اتفاقها مطابق میل آنها رخ نمیدهد.
اجازه بدهید در اینجا نگاهی دقیق و حتی به شکل افراطی دقیق به جزییات فیلمنامه داشته باشم. دلایل این نگاه افراطی را در ادامه یادداشت متوجه خواهید شد.
یکم: ترس زن از اینکه همه خلافهای برادر به اسم شوهر نوشته شود با دادههایی که در فیلم میبینیم؛ ترسی بیش از حد غلو شده به نظر میرسد. ترسی که اگر هم باشد بعد از یکی دو هفته و خروج از آن فضا و نگاه منطقی به مسئله برطرف میشود. بنابراین دلیلی برای رفتن به خارج از کشور وجود ندارد. مگر اینکه دادههای واقعی چیزی بیشتر از پیدا شدن مقدار زیادی اسلحه در خانهای در شهری که او اصلا در انجا زندگی نمیکند باشد. دادههایی که در فیلم حضور ندارد.
دوم: دلیل رفتن آن مامور به پاکستان چیست؟ مسئله آن مامور «ریگی»ست یا زن و شوهر؟ قطعا مسئله «ریگی»ست. چه عاملی باعث میشود که مامور در آن زمان خاص که زن و شوهر با ریگی در رستورانی در شهر هستند، بتواند برای مرگ او برنامهریزی داشته باشد؟ برنامهریزیای که البته به شکست میانجامد. چه کسی محل حضور ریگی را لو داده است؟
سوم: علت تلاش برای فراریدادن زن چیست؟ در دنیای واقعی برای نیروی امنیتی که مسئلهاش شخص «ریگی»ست، نجات زن برادر ریگی ارزش این همه خطر و ریسک را دارد؟
چهارم: چه اصراری از جانب ریگی است که برادر زن به دروغ جاسوس بودن خود را اعلام کند؟ هر کسی میتوانست این دروغ را بگوید. چه تفاوتی بین او و هر کس دیگری بوده؟
حال اجازه بدهید فیلمنامه را تغییر بدهم: زن، واقعا نفوذی نیروهای امنیتی به خانواده ریگی است. به همین دلیل تصمیم میگیرد تا شوهرش را راهی پاکستان کند. همین زن محل قرار ریگی با شوهرش را لو میدهد که تلاش تکتیرانداز نیروی امنیتی برای کشتن ریگی بینتیجه میماند. اتفاقا «ریگی» درست فهمیده که او و برادر زن جاسوس هستند و کشته شدن دومی به همین دلیل بوده است. نیروهای امنیتی بعد از کشته شدن برادر زن برای فراری دادن زن تلاش میکنند که این تلاش به نتیجه نمیرسد.
شخصا فکر میکنم این فیلمنامه دوم قابلباورتر و توجیهپذیرتر است.
حال، چه فیلمنامه ساخته شده اصلا با چنین مشکلاتی نوشته شده تا کدهایی برای فهمیدن ماجرای اصلی داده شود و چه تلاشی ابتر و ناقص برای تغییر واقعیت باشد و چه واقعیتی باشد که به درستی نوشته نشده، باعث میشود که فیلم به اثری متوسط تبدیل شود. البته دوربین شلخته هم که گاهی نقش تخریبی بازی میکند و به جای معین کردن فضا برای تماشاگر، حواس او را پرت میکند هم در این متوسطبودن دخیل است.
۲-داعش فیلم برخلاف تصویر کاریکاتوری حاتمیکیا، واقعا داعش است. خونِ واقعی میریزد و در مبارزه با آمریکا و کفار ثابت قدم است. ریگی در جایی از فیلم میگوید: «اسلام دین جنگ است. هرکس که بخواهد اسلام را با لیبرالیسم آشتی دهد کافر است.» او از دارالاسلام و دارالکفر سخن میگوید. صحبت ار اجرای احکام الهی میکند. صحنه مرثیهخوانی او و گریههای خالصانه همراهان و شکایت از عالمگیر شدن فساد، مخاطب ایرانی را به یاد مجلسهایی شبیه همین مجلس در ایران اکنون میاندازد. مجموعه اینها باعث شده تا فیلم نه تنها برعلیه داعش که برعلیه تفکر داعشی و نمونههای داخلیاش باشد.
۳-فیلم در رثای حکومت هم است. تصویر فردی بیرحم و خطرناک از ریگی و تصویری بسیار مثبت و دارای وجدان و انصاف از نیروهای امنیتی ارایه میدهد. نیروی امنیتی که برای نجات یک فرد بیگناه همهگونه خطری به جان میخرد. نیروی امنیتی که با خانواده ریگی در شهرشان هیچ کاری ندارد. حتی اجازه میدهد که بهراحتی به کشور دیگر بروند. همین نکته باعث میشود علاوه بر «چپ»، «راست» هم از فیلم راضی باشد.
۴-«شبی که ماه کامل شد» نمونه کامل یک سفارشی سازی هوشمندانه است. اما آیا در همه سفارشیساختنها میتوان هوشمندانه عمل کرد یا گاهی هم کارگردان مجبور به خودفروشی میشود؟ این مسئلهایست که با بررسی دقیقتر فیلمهای سفارشی این چند ساله بیشتر مشخص خواهد شد و من فعلا نظری دربارهاش ندارم.