امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
تابحال اخلاق را از منظر عقلانی مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که میتوان با تکیه بر عقل ، درست و غلط را تشخیص داد؛ نه میتوان ؛ که باید با تکیه بر عقل ، خوب و بد را فهمید. با وجود این ، نمیتوان از تاثیر اعتقادات بر اخلاق چشم پوشی کرد . کسی که خدا را به عنوان وجود مطلق قبول ندارد و قائل به جاودانگی نیست ؛ مبتواند قائل به عقل هم نباشد ؛ یعنی میتواند بگوید که بسیار خوب ؛ بر اساس عقل باید منفعت بلند مدت جامعه را مورد توجه قرار داد اما من نمیخواهم اینکار را بکنم؛ میدانم که باید از عقل استفاده بکنم اما نمیخواهم کار درست را انجام بدهم. برای چنین فردی هیچ لزومی به عمل بر اساس آنچه که میداند درست است نیست . اما کسانی که قائل به وجود خدایند به آنچه که میدانند درست است ، عمل خواهند کرد یا سعی خواهند کرد که عمل کنند چون میدانند وضعیت جاوید آنها بستگی به عملکرد آنها دارد. پس یکی از مسایل که باعث میشود که ما به آنچه میدانیم درست است ؛ عمل کنیم اعتقادات ما میباشد و هر چه این اعتقادات پشتوانه ی عقلانی قوی تری داشته باشد ؛ ما خود را بیشتر به رعایت اخلاق ملزم خواهیم کرد. قوی بودن این اعتقادات به غیر قابل تغییر بودن و مقدس بودنش نیست که اگر اعتقادات خود را غیر قابل تغییر و مقدس بدانیم ؛ از کشف حقیقت فارق شده ایم و به آنچه به ما داده اند دلخوش گشته ایم . باید بتوانیم به آنچه با پشتوانه ی عقلانی به دست اورده ایم عمل کنیم و در عین حال آزاد اندیشانه به دنبال تحقیق پیرامون همان اصولی که با پشتوانه ی عقلانی به دست آورده ایم برویم و از نگاه انتقادی به آن نترسیم ؛ شاید روزی به این نتیجه رسیدیم که این اصول غلط است و باید به روش دیگری عمل کرد و این به معنی از اول شروع کردن نیست ؛ بلکه ما به آنچه میدانستم درست است عمل کرده ایم و با تجاربی گرانبها به ادامه ی مسیر عقلانی زندگی خود میپردازیم.