امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
حال میخواهیم معیارهای درست و غلط را از منظر عقلی مورد بررسی قرار دهیم . مسئله ی مهم در این نوع بررسی ها این است که نباید پیشاپیش چیزی را بد بدانیم. مثلا نباید بگوییم تبعیض نژادی بد است و اگر معیارهای عقلیمان تبعیض نژادی را بد نمیدانست ؛ به همین دلیل بگویم پس معیارمان غلط است. باید مسائل را عقلانی مورد بررسی قرار دهیم و دغدغه ی در مسر عقل و استدلال بودن داشته باشیم و اگر به این نتیجه رسیدیم که مثلا تبعیض نژادی خوب است ؛ خوب بودن آنرا بپذیریم چون از طریق عقل به آن رسیده ایم.
حال معیارهای درست و غلط را از منظر عقل مورد بررسی قرار میدهیم.
برای بررسی درستی و غلطی کاری ، اول باید این نکته را به یاد داشته باشیم که میخواهیم یک کار را جدای از کسی که آن کار را انجام داده است ؛ بررسی کنیم و برای این کار ، باید به دنبال معیاری بود ؛ معیاری کلی و جدای از منفعت خود فرد. یک معیار میتواند منعت بلند مدت جمعی باشد که به آن پیامد گرایی گفته میشود . در برابر پیامد گرایی ، فریضه شناسی قرار دارد یعنی اصول اخلاقی ثابتی که ربطی به منفعت بلند مدت ندارد و در هر حال ، آن اصول صحیح است ؛ چه منفعت بلند مدت تامین بشود و چه نشود . اگر بخواهیم معیاری برای این طرز تفکر داشته باشیم که بر اساس آن به یکسری اصول اخلاقی ثابت برسیم ؛ معیار ما میتواند این باشد که امر اخلاقی امریست که در شرایط یکسان بر همه ی افراد قابل پیاده شدن باشد و یا معیارمان میتواند این باشد که امر اخلاقی امریست که در ان هیچ انسانی وسیله ی پیشبرد هدفی قرار نگیرد و همه ی انسانها هدف باشند نه وسیله. به نظر نگارنده تنها معیاری که میتوان برای کار درست داشت این است که منافع بلند مدت مردم یک جامعه را تامین کند و دو معیار دیگر به دلایلی معیارهای نافهوم وغلطی هستند که در باره ی آن سخن خواهم گفت. اول اجازه بدهید به بررسی آن معیاری که میتواند تنها معیار عقلانی برای اخلاقی بودن یا نبودن کاری باشد یعنی منفعت بلند مدت بپردازم.
بررسی اخلاق بر اساس منفعت بلند مدت
برای شروع بگزارید دو مفهوم را ازهم جدا کنم؛ منافع بلند مدت همه ی مردم و منافع بلند مدت جامعه. این دو مفهوم یکی نیستند ؛ برای تو ضیح بیشتر دقت کنید که که مثلا تقلب کردن در اتحانات و گرفتن نمره ی خوب برای انسانهای درس نخوان، منافع بلند مدت تک تک افراد را تامین میکند ؛ آنها که درس میخوانند با درس خواندن به جایی میرسند و آنها که درس نمیخوانند با تقلب و تک تک این افراد به منافع بلند مدت خود دست میابند اما منافع بلند مدت جامعه تامین نمیشود زیرا در چنین جامعه ای انسانها سر جای خویش نیستند و معدل ، معیاری برای کاربلدی هر کس نیست پس کارها به دست نالایقان می افتد و جامعه به سمت تباهی پیش میرود و منافع بلند مدت مردم یک جامعه به خطر می افتد . این مفهوم دومی بر مفهوم اول چیرگی دارد چون اعمالی میتواند منافع بلند مدت تک تک افراد را حفظ کند اما منافع بلند مدت همگی افراد یک جامعه را که آن تک تک افراد را نیر شامل میشود ؛ از بین ببرد . پس مراد ما از منافع ببلند مدت، منافع بلند مدت همه ی جامه میباشد و اینکه چه کاری منافع بلند مدت جامعه را تامین میکند ؛ جوابش بستگی زیادی به آگاهیهای ما دارد . مثلا در باره ی همین مثال بالا ممکن است که عده ای منافع بلند مدت جامعه را در این بدانند که هر کس به آنچه میخواهد دست یابد _هر چند چنین جامعه ای قطعا در طول تاریخ به مشکلات سخنش پی خواهد برد و و سخن خویش را اصلاح خواهد کرد_ برای روشن شدن نگاه به اخلاق با دید منفعت بلند مدت جامعه به مثالهای زیر توجه کنید:
مثال اول – انسانی به علت فقر میخواهد دزدی کند برای اینکه به درستی و غلطی کار او پی ببریم باید ببینیم که دزدی منافع بلند مدت را حفظ میکند یا خیر که میتوان به صورتهای زیر مسئله را مورد ارزیابی قرار داد: اول اینکه دزدی انسانهای فقیر از غنی باعث میشود که طبقات مساوی شکل بگیرد و فاصله ی طبقاتی به هم نزدیک شود پس بسیار عمل خوبیست. دوم اینکه بگوییم اگر قرار باشدافراد ازهم دزدی کنند جامعه دچار از هم پاشیدگی میشود و هیچ نظمی شکل نخواهد گرفت. سوم اینکه بگوییم درست است که حرف دوم صحیح است ولی اگر کسی به شرایطی رسید که همه ی درها بر رویش بسته بود و برای تامین زندگی نیاز به دزدی داشت بهتر است دزدی کند چون اگر نکند ازدست میرود و زندگی و خانواده اش نابود میشودالبته به شرط اینکه مقدار دزدی در حدی باشد که خانواده ی فرد دزدی شده به خطر نیفتد. چهارم اینکه بگوییم برای اینکه مشکلات سخن سوم پیش نیاید ؛ باید مکانی در جامعه باشد که در این قبیل مسائل به داد افراد برسد و اگر چنین جایی نبود ؛ فرد در اضطرار میتواند دزدی کند.پنجم اینکه بگوییم یررسی این شرایط اضطرار خودش بسیار پیچیده است ؛ مثلا شاید فرد از انجام کاری به شرایط اضطرار رسیده باشد که آن کار ، خودش منافع بلند مدت را تامین نمیکرده و کار بدی بوده است ؛ ضمن اینکه قبول اینکه فرد بتواند از روی اضطرار دزدی کند بهانه را به هر کس میدهد که بگوید من در شرایط اضطرار بوده ام .هم چنین اینکه کسی که تحت دزدی قرار میگیرد از کجا معلوم با همان مقدار اندک دزدی از بین نرود و خانواده اش پاشیده نشود؟ مگر ما میتوانیم از همه ی مسایل خانوادگی یک شخص مطلع شویم؟ پس بهتر است دزدی تحت هر شرایطی بد باشد چون با اینکار منافع بلند مدت جامعه بیشتر حفظ میشود و هر کس در قبال وسایلش امنیت روانی خواهد داشت و نگران این نخواهد بود که کسی از روی اضطرار اموالش را بدزدد.
هر کدام از این جوابها را میتوان در دو بعد سنجید؛ یک ؛ بعد قانونگزاری و دو؛ بعد تجزیه و تحلیل اخلاقی خود شخص.در بعد قانونگزاری آنچه مهم است آگاهیهای مجموع افراد آن جامعه است که یکی از جوابها یا جواب دیگری را میپذیرند و به شکل قانون در می آورند و در بعد دوم آنچه مهم است؛ آگاهیهای خود فرد میباشد. پس این دو بعد همواره یک جواب و یک انتخاب ندارند. مثلا ممکن است در قانون به این جمع بندی برسیم که حرف آخر از همه بهتر است و دزدی را باید تحت هر شرایطی ممنوع کرد ولی وقتی یک فرد میخواهد ببیند که دزدی کند یا خیر خودش میداند که در شرایط اضطرار قرار گرفته است یا خیر و اگر در شرایط اضطرار باشد و به نظرش از بین نرفتن یک خانواده از امنیت روانی افراد دیگر مهمتر باشد و با تحقیق به این جمع بندی رسیده باشدکه مقدار دزدی ای که انجام میدهد خانواده ی ثروتمندی که از آن دزدی شده است را به خطر نمی اندازد پس از نطر اخلاقی دزدی کردن برایش درست خواهد بود. چنین فردی در وهله ی اول شاید با این سوال روبرو شود که آیا انجام قانون همیشه درست است؟ ودر جواب خواهد گفت که خیرواگر قوانین ، منافع بلند مدت را تامین نکنند ؛ قوانین خوبی نیستند و انجام قانون همیشه درست نیست . در وهله ی دوم در مورد دزدی فکر خواهد کرد و خواهد دید که آیا دزدی عمل درستی است یا خیر ولی باید دقت کرد که خود "عمل دزدی در شرایط اضطرار ، باید مورد تجزیه تحلیل شخص قرار بگیرد نه اینکه خودش و خانواده اش را مورد محاسبه کند و احساسی تصمیم بگیرد. مثلا فرض کنید که فرد بداند که با دزدی از کسی خانواده ی فردی که از آن دزدی شده به خطر می افتد و نابود میشود ؛ در اینجا باید از خود سوال کند که به خطر انداختن یک خانواده برای تامین معاش خانواده ی دیگری درست است یا خیر و با توجه به معیار که تامین منافع بلند مدت همگانی میباشد ؛ باید به این سوال جواب دهد و مطابق جوابهای عقلانیش عمل کندنه اینکه بدون تجزیه و تحلیل و از روی احساسات خانواده ی خودش را مقدم بر خانواده ی دیگر بداند. به همین سوال جدید میتوان به صورتهای زیر جواب داد:یک – بگوییم باید باید ببینیم که کدام خانواده سود بیشتری برای ماندن دارد پس باید تعداد را مورد ارزیابی قرار دهیم و تصمیم بگیریم. دو- اینکه بگوییم سود بیشتری که یک خانواده ممکن است به جامعه بدهد ، فقط به تعداد آن بستگی ندارد یک دکتر جراح شاید به اندازه ی چهار نفر ارزش داشته باشد و باید این مسایل را در نظر گرفت ولی طبیعیست که نمیتوان آینده را پیش بینی کرد ؛ حتی یک معتاد هم ممکن است رویه عوض کند و سود زیادی برای جامعه داشته باشد ؛ یک دکتر هم ممکن است معتاد شود یا کارهایی کند که ضرر زیادی به جامعه اش برساند.
در هر صورت انچه مسلم است اینست که در جواب به سوالات ،آگاهیهای فرد بسیار دخیل میباشد.این آگاهیها بسیار زمانی مکانی میباشد؛ برای فردی که کمتر با دنیای پیرامونش تماس دارد قطعا ثقیل است که بپذیرد خانواده ی یک انسان معتاد ممکن است سود بیشتری از یک خانواده ی پولدار دکتر داشته باشد. هر چه میزان تماس با جامعه بیشتر باشد ؛ این جواب از قطعیت می افتد و متفاوت تر میشود. همچنین این موضوع که باید خود کار را مورد ارزیابی قرار دهد نه خودش را، بسیار مهم است. طبیعی است که این کار بسیار سختی است پس باید فرد قبل از اینکه در سر دو راهی انتخاب قرار بگیرد در باره ی موضوعاتی فکر کند و راه و چاه عقلانی فکر کردن به دستش آمده باشد. نکته ی مهم در تفکر عقلانی این است که نا انجا که میشود روی اجزای یک موضوع فکر کنیم و سوالات مختلف را در موردش مطرح کنیم و سعی کنیم به ان سوالات جواب بدهیم ؛ نه یک جواب بلکه جوابها و سپس آن جوابها را نیز مورد تجزیه تحلیل قرار دهیم.نکته ی مهم دیگر اینست که بعضی مواقع باید در ثانیه ای تصمیم بگیریم و مدت زمان زیادی برای فکر کردن نداریم ؛ اگر ما دغدغه ی عقلانی فکر کردن داشته باشیم و تمرین فکر کردن روی موضوعات انجام داده باشیم به احتمال فراوان آنچه در ذهنمان برای بار اول مینشیند که عمل درستی است؛ عمل درستی میباشد جون این نوع فکر کردن وارد ذهنیتان شده و در درونان جای گرفته است و ذهنمان با همین رویکرد به مسایل نگاه خواهد کرد و جواب اولیه خواهد داد.
مثال دوم- فرض کنید پدر و مادری فقیر بچه دار میشود ؛ پدر تصمیم میگیرد بچه را دور از چشم مادر به خانواده ی پولداری بدهد تا هم بچه در شرایط بهتری زندگی کند و هم خودش و زنش از این شرایط فلاکت بار خارج شوند. آیا این تصمیم درست است؟ میتوانیم بگوییم که بله تصمیم درستی است چون با این کار منافع بلند مدت همه به جز مادر تامین میشود ؛ مادر هم بعد از مدتی عادت میکند . به این موضوع جور دیر هم میتوان نگاه کرد وآن اینست که آیا واقعا دادن بچه به خانواده ی پولدار خوشبختی او را به همراه دارد؟ هزار ویک اتفاق ممکن است برای این بچه بیفتد ؛ اگر آن خانواده بعدا بچه دار شدند چه میشود؟ همان بچه در دراز مدت ممکن است سبب بدبختی آن خانواده شوند. در هر صورت این که چه چیز باعث منفعت بلند مدت افراد میشود ؛ در این مورد خاص بسیار غیر قابل پیش بینی است ؛ نه میتوان گفت نگه داشتن بچه ، بیشترین سود را برای جامعه دارد و نه میتوان گفت که دادن بچه به خانواده ی پولدار نفع همگانی در بر خواهد داشت . ممکن است با فروش بچه به خانواده ی پولدار و نوع تربیت ، آن بچه تبدیل به موجودی شود که بیشترین ضرر را به همراه بیاورد ؛ همچنین عکس این مطلب هم قابل فکر کردن است و ممکن است اتفاق بیفتد. در اینجاست که باید دید با اطلاعات ما ، کدام یک از دو وضع ممکن است وضع بهتری باشد و بر آن اساس تصمیم گرفت. در این مورد ارزیابی قرار دادن دو وضع ، اطلاعات فرد نقش مهمی دارد اطلاعاتی که از علم و جامعه و .. نشات میگیرد. خود من اگر قرار باشد این دو وضعیت را مورد ارزیابی قرار دهم ؛ خواهم گفت که درست است که نمیتوان در باره ی آنها در آینده رخ میدهد پیش بینی دقیقی داشت ؛ اما یک چیز کاملا قابل پیش بینی است و آن اذیت شدن مادر بچه که ممکن است او را تا مرز جنون ببرد. چون این موضوع مسلم است و بقیه ی چیزها غیر مسلم پس فروختن بچه دور از چشم مادر ، کاریست اشتباه. نظر فرد دیگری شاید این باشد که با شناختی که از خانواده ی پولدار دارد و محبت آنها و میزان شعور آنها ، بالای نود درصد بچه بسیار بهتر از وضع فعلی تربیت خواهد شد و انسان بهتری تحویل اجتماع داده خواهد شد مادر هم درصد کمی احتمالش هست که به جنون دچار شود ؛ پس باید بر اساس آن نود درصد عمل کرد.
مثال سوم- فرض کنید قاضی دادگاه پی میبرد که فردی بیگناه است اما آزادی این فرد باعث میشود که آشوبهای زیادی به راه یبفتد چون عده ی زیادی این فرد را قاتل بیش از ده نفر مبدانند و حکم اعدام را کمترین مجازات فرد. قاضی حکم به اعدام فرد میدهد و قضیه تمام میشود. آیا حکم قاضی از نظر اخلاقی درست است؟ جواب اول بلی است زیرا منافع بلند مدت جامعه حفظ میشود. اما باید دقت داشت که وقتی صحبت از منافع بلند مدت میکنیم؛ مرادمان در درجه ی اول منافع بلند مدت همه ی جامعه است و اگر نشد ؛ اکثریت جامعه. پس اگر راه حل دیگری باشد که در آن منافع همه حفظ شود ؛ باید به دنبال آن بود . مثلا در اینجا میتوان تلاشی صورت داد که گروهی نیز به حمایت این فرد برخیزند و در مرور زمان حقایق روشن شود تا منافع بلند مدت همه حفظ شود . حال که بحث قضاوت شد ؛ این سوال مطرح میشود که معیار برای قضاوت چیست؟ آیا در اینجا هم باید منافع بلند مدت را مد نظر قرار داد؟ مثلا یک انسان گناهکار را بی گناه اعلام کرد چون بی گناه اعلام کردنش ، سود بیشتری برای جامعه دارد؟ دقت کنید که قوانین جامعه بر اساس تفکر جمعی یک جامعه که منبعث از آگاهیهای آنها بوده نوشته شده و دادگاه برای اینست که این قوانین اجرا شود ولی ممکن است مشکلی به شرح زیر به وجود بیاید: بر اساس قانون مثلا اختلاس کردن بر خلاف منافع کلی و همیشگی جامعه است و مجازات سنگینی دارد اما رئیس یک حکومتی دست به اختلاس میزند ؛ اینجا منافع بلند مدت اقتضا میکند که اعلام نشود چون با این اعلام نظم همگانی از هم میپاشد. در چنین وضعیتی شاید بعضی انسانها به این جمع بندی کالا عقلانی برسند که بله این حرف درست است و نباید ، این مسئله اعلام شود ؛ ولی گروهی دیگر خواهند گفت که منافع بلند مدت جامعه اینست که این حکومت از هم بپاشد چون چنین حکومتی که با اختلاس ، سرکار باشد ؛ سود و منفعتی برای مردم ندارد. طبیعیست که این پاسخ دوم عقل پسند تر است . اما اگر گروهی که حکومت دستشان بود با بررسی عقلانی و بدون دخالت دادن وضعیتشان به این نتیجه رسیده باشند که نباید این مسئله را اعلام کرد ؛ نمیتوان بر آنان مشکلی گرفت. چون تمام تلاش خود را برای کشف حقیقت به کار گرفته اند و به این نتیجه رسیده اند. در اینجا ممکن است این عده اصل حکومت را بسیار مهم بدانند و این که این حکومت باید باشد را جز حقایق بدانند و معتقد باشند که اعلام این موضوع به اصل این حکومت ، ضربه میزند و آنرا در آستانه ی فروپاشی قرار میدهد ؛ پس نباید اعلام شود. مثال بعدی این نکته و نقش آنچه حقیقت میدانیم بر داوریهای اخلاقی ما را روشنتر میکند.
مثال چهارم- آیا تبعیض نژادی درست است؟ کسی که مسئله ی برتر بودن سفید از سیاه را جز حقایق بداند ؛ منافع بلند مدت جامعه را در این خواهد دانست که این موجودات درجه چندم در سرجای واقعی خویش باشند ؛ حتی اگر خودش هم سیاه بود ؛ چنین تبعیضی را حق خودش میدانست و بنابر این تبعیض نژادی را درست خواهد دانست. اینجاست که نقش آنچه ما حقیقت میدانیم ، بر داوریهای ما روشن میشود. برای تغییر نگرش این فرد ، اول باید آنچه فکر میکند ، حقیقت است ؛ تغییر کند و تا موقعی که این مسئله را جز حقیقت بداند همین داوری را خواهد داشت. در باره ی بسیاری مسائل چنین است ؛ مثلا کسی که هم رتبه نبودن زنان با مردان را جز حقایق بداند ؛ قطعا منافع بلند مدت جامعه را در تبعیض بین مرد و زن خواهد دانست. این حقایق که از آگاهیهای فرد بر میخیزد در بالاترین جایگاه او قرار دارد و منافع بلند مدت با توجه به این حقایق تفسیر میشود نه بالعکس و این بخاطر قدرت و نفوذ آنچه به عنوان حقیقت میدانیم؛ در ذهنمان است. برای تغییر داوری اخلاقی باید این حقایق تغییر کند و این حقایق تغییر نمیکند مگر با تغییر آگاهیهای فرد . آگاهیهایی که از جامعه میگیرد و مسائل زیادی از جمله پیشرفت علم و.. در آن تاثیر گذار است. دقت کنید که سخن از آگاهی درست و غلط نیست ؛ بلکه صحبت اینست که با تغییر آگاهی ، داوری اخلاقی نیز تغییر خواهد کرد. قطعا از جامعه ای که یهود کشی را جز حقایق بدیهی میدانند ؛ نمیتوان انتظار داشت که یهود نکشند چون منافع بلند مدت را در این میدانند. این افراد از نظر اخلاقی کاری درست کرده اند و برای تغییر رویه ، باید آگاهیهایشان تغییر کند مثلا متوجه شوند که همانطور که آنها حقیقت را در یهود کشی میدانند ؛ شاید عده ای دیگر نیز حقیقت را در کشتن آنها بدانند ؛پس باید برای تامین منافع بلند مدت در صلح به سر برد و همه حضور هم دیگر را تحمل کنیم و در مرتبه ای دیگر شاید آگاهیهای یک جامعه بتواند به این سطح برسد که واقعا هیچ تفاوتی بین گروهای مختلف نیست و این تبدیل به حقیقت ذهنی شود. این تغییر آگاهیها زمان بر است و باید دید روند طبیعی عالم به کدام سو میرود.
این مثالها را زدم تا با داوری اخلاقی بر اساس منفعت بلند مدت آشنایی کلی بدست آوریم ودر ذیل هر مثال با مسائلی که باید در هر داوری اخلاقی مورد بررسی قرار دهیم یا نا خود آگاه در داوری ما نقش دارد آگاه شویم. البته همیشه داوری اخلاقی اینقدر پیچیده نیست و نباید فکر کنیم همواره به جوابهای عجیب و غریب میرسیم.
ما در داوری اخلاقی بر اساس منفعت بلند مدت یک سری اصول کلی داریم که البته خود این اصول هم قابل تغییر است و استثناهایی دارد و ما از استثناها شروع کردیم و موارد بسیار خاص. اما اگر بخواهیم از اصول کلی صحبت کنیم باید بگوییم که همه میدانیم در یک جامعه ی ایده آل ، راستگویی ، منفعت بلند مدت جامعه را تامین میکند و موارد خاصی که دروغگویی شاید مناسب میشود برای جامعه ای است که مثلا فاصله فقیر و غنی آنقدر زیاد است که دروغگویی منفعتی در پی دارد ؛ یا جامعه ای که قوانین غیر عادلانه دارد . یا همه میدانیم که منفعت بلند مدت همه ی افراد جامعه اینست که همه دلسوز هم باشند و فرقی بین خود و دیگران قایل نشوند ؛ کسی به کسی کلک نزند و همه با هم برادر باشند. یا منفعت بلند مدت جامعه اینست که همه ی افراد با یک تلاش کاری مناسب و استاندارد قادر به سیر کردن شکم خانواده شوند ویا اینکه منافع بلند مدت یک جامعه در اینست که همگی مسئولیت کارهای خود را بپذیرند و .. .اینها اصول کلی است و هر چه جامعه از حالت ایده آلش فاصله بگیرد استثناهای اخلاقی بیشتر میشود. به نظر من ، این اصول اخلاقی کلی که همه تا حدودی در ذهن داریم از همینجا ناشی میشود ؛ یعنی ما داریم نا خود آگاه بر اساس منافع بلند مدت ، اصول اخلاقی خود را تعریف میکنیم و این از ابتدای عالم بوده است . اینکه ما دروغگویی را بد میدانیم و را ستگویی را خوب و بسیای از این مسائل ، همه برای اینست که ذهن بشر با مشاهده ی عالم به عنوان ناظر آرمانی به این نتیجه ی کلی میرسد که برای منفعت بلند مدتش این مسائل خوب است و این اصول کلی از آن سر بر می آورد . وقتی این اصول کلی ، از نگرش اخلاقی بر اساس منفعت بلند مدت حاصل شده است برای استثناها نیز میبایست به همین اصل پناه برد تا مسائل مشخص شود.
مثلا موضوع غیبت ، با توجه به همین مسئله ی منفعت بلند مدت پیش از پیش مشخص میشود و از آن حالت دستوری بیرون می اید. منفعت بلند مدت یک جامعه است که انسانها نسبت به هم سوء ظن الکی نداشته باشند چون این سوءظن باعث تغییرنگاههای ما به آن فرد و احیانا قطع تجارت و یا قطع را بطه ی ما با فرد میشود. تغییر ارتباطی که هیچ دلیل عقلانی نداردو به خاطر این صورت گرفته که فردی از او غیبت کرده و آنچه مطمئن نبوده و یا مسئله ای نه چندان جدی بوده را بیان کرده . حال اگر ما بر بدی فرد حدی از یقین داریم مثلا میدانیم که خلافکار است و یا کلاهبردار است؛ وقتی این صحبتهای ما تحقیق شده باشد و قطعیت در آن باشد ؛ وظیفه ی اخلاقیمان بر اساس منفعت بلند مدت مردم اینست که بدیهایش را بگوییم تا دیگر کسی با او تجارت نکند و یا اگر خواست بکند ، حواسش به او باشد.
تا به حال چهار مثال بیان کردم و مثال آخرم را برای روشن شدن بیشتر مسئله ار فیلم جدایی نادر از سیمین میزنم . فیلمی که بسیار ، در حوزه ی فلسفه ی اخلاق ، فیلمی جدیست. میخواهیم تصمیمهای شخصیتهای فیلم را یکی یکی بررسی کنیم تا بینیم که بر اساس منفعت بلند مدت تا چه حد اخلاقی بوده است.
اول از شخصیت نادر شروع میکنم ؛ نادر وقتی به خانه می آید با صحنه ی بسته شدن پدر آلزایمریش به تخت و افتادن پدر و نفس نکشیدن او مواجه میشود ؛ از پرستار هم خبری نیست . وقتی پرستار به خانه می آید از او توضیح میخواهد و در یک درگیری اورا به بیرون پرت میکند و بعدا متوجه میشود که بچه ی در شکم پرستار سقط شده است. او در دادگاه ، در حالی که خبر داشته که پرستار حامله بوده ؛ میگوید خبر نداشته که حامله بوده. حال میخواهیم این عمل او را بررسی کنیم . اگر بگوید که خبر داشته متهم به قتل عمد میشود در حالی که درست است که میدانسته اما در آن لحظه به خاطر عملکرد پرستار ، بسیار عصبانی بوده و در واقع نمیدانسته است. ضمن اینکه شاید اتفاق دیگری باعث سقط بچه شده باشد و نادر بیگناه باشد. در ضمن خود نادر دختری دارد که بسیار خودش را در تربیت او موثر میداند و متهم شدن به قتل عمد ، ممکن است به زندان و اعدام نادر بینجامد و دخترش بی پدر شود. بر اساس منافع بلند مدت جامعه باید چه کرد؟ آیا گفتن چنین دروغی درست است ؟ یک جواب میتواند این باشد که وقتی مطمئن نیستیم که عمل ما باعث این اتفاق شده است و دروغ گفتن ما باعث میشود که به تربیت دخترمان نرسیم در اینجا دروغ گفتن درست است و اشکالی ندارد. حال اگر مطمئن شویم که عمل ما باعث سقط شده است ؛ چطور؟ در اینجا راست گفتن باعث میشود که یک دختر بی پدر شود و با دروغ گفتن، دیه ی فرد بر عهده ی نادر خواهد بود و منافع بلند مدت همه حفظ میشود. شاید در پاسخ گفته شود که از کجا میدانیم که منفعت بلند مدت خانواده ی پرستار گرفتن پول باشد و شاید آنها بخواهند نادر را اعدام کنند که به نظر من در این صورت منفعت بلند مدت همه ی افراد حفظ نمیشود و تابع حکمی احساسی شده ایم. در ضمن دقت کنیم که خود پرستار و رفتارش نیز باعث این اتفاق بوده است. پس چنین به نظر میرسد که اعمال نادر در فیلم از نظر اخلاقی درست بوده است.
حال شخصیت پرستار فیلم را مورد بررسی قرار میدهیم ؛ پرستار فیلم و شوهرش ، در وضعیت بد مالی قرار دارند. پرستار میدانسته که قبل از اینکه نادر او را از خانه بیرون کند و در روز قبلش با ماشین تصادف کرده ؛ او مطمئن نیست که کدام مورد باعث سقط بچه شده ،اما در دادگاه ازاین تصادف نیز حرفی نمیزند . آیا نگفتن این مسئله درست است؟ با نگفتن این مسئله ممکن است که نادر بیجهت مجازات شود و منفعت بلند مدت نادر و خانواده اش قربانی میشود ولی پولی ممکن است به دست آنها بیفتد که مشکلات مالیشان را حل میکند. نگفتن این حقیقت از یک طرف سودی و از یک طرف ضرری دارد. برای اینکه منفعت بلند مدت ،مورد بررسی قرار بگیرد ؛باید دید که در وهله ی اول میتوان کاری کرد که منفعت همه حفظ شود؟ و جواب آریست ؛ اگر مشکلات مالی خانواده ی پرستار را بتوان با کمک انسانها و نهادهای خیریه و یا وام بانکی حل کرد. فرض میکنیم که تمامی این راهها طی شده و جواب نداده است ؛ در اینجا باید دید که منفعت خانواده ی نادر مهم تر است یا پرستار . با نگفتن این حقیقت ممکن است که خانواده ی نادر و دخترش دچار مشکلات روحی فراوان شوند. اینکه کدام منفعت بیشتری دارد ؛ شاید عده ای بگویند نادر و عده ای بگویند پرستار . حال فرض کنید که پرستار میدانسته و مطمئن بوده که تصادف باعث سقط بچه شده ؛ آیا انداختن این مسئله به گردن نادر و در واقع ،نقشه کشیدن برای گرفتن پول درست است؟ شاید از منظری بگوییم که اگر قرار باشد هر کسی برای اینکه منفعت بلند مدتش را تامین کند ، منافع دیگران را به خطر بیندازد ؛ دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و چنین جامعه ای از هم میپاشد ؛ اما باید دقت کرد این همان حکم کلی میباشد که استثنا پذیر است. در واقع اگر حفظ منفعت همه امکان پذیر نباشد و بتوان با به از بین بردن منفعت بلند مدت کسی، منفعتی که از آن منفعت قبلی بهتر باشد را به وجود آورد ؛ چنین کاری درست میشود. پس باید یک جامعه در شرایطی باشد که در تمامی شرایط ، حفظ منفعت بلند مدت همه ی افرار ممکن باشد تا جامعه به چنین وضعی کشید نشود . باید دقت کرد که اگر راه دیگری به غیر از نقشه کشیدن ، برای به دست آوردن پول ممکن باشد که منفعت همه را تامین کند و منفعت کسی را به خطر نیندازد ؛ آنوقت نقشه کشیدن عملی غیر اخلاقی میشود و اگر راه دیگری موجود نباشد باز هم باید بررسی کرد که چه چیزی منفعتی بیشتر و دارد و به نظر من به همین راحتی نمیتوان به جواب این سوال رسید مخصوصا وقتی بخواهیم ، مسئله را خارج از خودمان و به شکل یک مسئله ی واقعی مورد تجزیه تحلیل قرار دهیم.
حال اگر بخواهیم مسایل گفته شده در مثالها را به صورت خلاصه و جمع بندی اعلام کنیم ؛ باید گفت که در نگرش اخلاقی بر اساس منفعت بلند مدت ، چند نکته اهمیت اساسی دارد؛ اول اینکه بدانیم در وهله ی اول باید به فکر تامین منافع بلند مدت همه ی جامعه باشیم و اگر نشد ، اکثریت. دو اینکه ممکن است نگرش قانونی که با این دیدگاه به دست می آید با نگرش فردی متفاوت باشد و همیشه این دو مطابق هم نیستند.سه اینکه مجموع تفکر و نگرش ما در اینکه چه چیز منفعت بلند مدت را تامین میکند نقش زیادی دارد و در مورد یک موضوع واحد ، ممکن است دو فرد به دو نتیجه ی کاملا متفاوت برسند. چهار اینکه باید موضوعات را به شکل یک مسئله مورد بررسی قرار داد و خودمان را به حساب نیاوریم و آخر ، دقت در اینست که آنچه ما به عنوان حقیقت میدانیم به طور طبیعی بالاتر از منافع بلند مدت ، مینشیند. اگر این مسایل را در داوری اخلاقی خود مورد دقت قرار دهیم ؛ خواهیم دید که در بسیاری موارد گرفتن نتیجه ی نهایی و اینکه آیا واقعا عملی که ما انجام میدهیم ، منفعت بلند مدت را به وجود خواهد آوردیا خیر ؛ بسیار سخت خواهد بود.