امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403
دانشمندان با موشکافی،به سه نوع نظم در جهان هستی پی برده اند؛
1- نظم زیبایی شناختی:هنگامی که عناصر مختلف الگویی میسازند که ما از دیدن آن لذت نهایی میبریم ؛ مثل دیدن آسمان پرستاره .
2- نظم هدفمند: به این معنا که گروهی از عناصر که باهم ربط متقابل دارند ، برای هدفی سازماندهی بیابند به عنوان مثال :ساختار گوشهای جانوران گوشتخوار طوری است که به جلو خم میشود تا صداهایی که از شکارش بر میخیزد جمع و دریافت کند تا به هدف خود که شکار است برسد یا اینکه گوشهای جانوران شکار شونده به عقب خم میشود تا صدای شکارگران را بهتر گرد آوری کند.
3- نظم علی : اگر امور در فواصل زمانی مشخص تکرار شوند به آن نظم علی میگوییم مثلا گردش زمین به دور خورشید یا عملکرد منظومه شمسی
هر نظم علی میتواند ، نوعی نظم هدفمند باشد به شرطی که نتیجه ای که ساختار مورد نظر به بار می آورد ارزشمند باشد ؛ مثلا با وجود اینکه باد ، گرد وخاک را به هوا بر میانگیزد با اینکه یک رابطه ی علی ومعلولی است ولی آنرا نظم هدفمند نمیدانیم؛ چون این مورد برای ما ارزشی ندارد.
نظم زیبای شناختی رابطه ی مستقیم با قوه ی ادراک ما دارد ونمیتوان آنها را نظم خارج از ادراک نامید .اینکه ما از دیدن آسمان پرستاره لذت میبریم ، واقعا موید این نیست که آسمان پرستاره ، به خودی خود زیبا ولذت بخش باشد.
اکثر برهانهای نظم برپایه ی نظم هدفمند ،بنا شده اند که به دو شکل بیان میشوند:
1- از جز به کل که مبتنی است به موارد خاص از نظم : برای توضیح این برهان لازم است به یک مورد خاص نظم مثلا چشم انسان توجه کرد ؛ چشم انسان شامل اجزای مختلف میباشد واین اجزای مختلف نوعی با هم ترکیب شده اند وبه شکلی باهم همکاری میکنند که نتیجه ی آن دیدن است ؛ درست مانند ساعت که از اجزای مختلف ساخته شده است وآنها با هم همکاری دارند .بنابر این همانطور که ساعت نمونه ای از طرح وتدبیر است و از وجود آن به وجود ساعتساز پی میبریم ، از وجود چشم هم باید به وجود طراح ومدبر آن پی برد .
در نقد این شکل از برهان ، باید گفت که ما در ظاهر فکر میکنیم که چشم انسان از اجزای مختلف ترکیب شده است ولی کافی است به یاد بیاوریم که یک انسان یا هر موجودی چگونه از نطفه شکل میگیرد . در واقع نطفه یک کل است که خودش قسمتهای مختلف را بو جود می آورد ؛ برعکس ساعت که از ترکیب قسمتهای مختلف یک کل میشود.حال سوال مهم اینست که چطور برای اولین بار ،این کل پیچیده بوجود آمده است ؛ از نظر علمی و طبق نظریه ی تکامل داروینی ساختارهای پیچیده از ساختارهای بسیار ساده تر بوجود آمده است . مثلا اگر نیاکان دور یک سگ را در نظر بگیریم به نسلی میرسیم که دارای گوشهای روبه جلو نبوده ؛ اما در نسلی جهش ژنی رخ میدهد و آن عبارتست از تمایل گوشها به جلو ؛چون مسئله ی تمایل گوشها به جلو امتیاز بیشتری به این نسل تازه میدهد تا بقای بهتری نسبت به نسل قبلی داشته باشد پس در طول چند نسل این سگها گوی سبقت از دیگر سگها را میربایند و جای دیگر سگها را میگیرند. یا اگر بخواهیم کلی صحبت کنیم هر موجود پیچیده ای از موجود ساده تری بوجود آمده که اگر این روال را ادامه دهیم ؛ به یک موجود تک سلولی میرسیم که پدر همه ی موجودات جاندار است. اما اینکه این ساده ترین مکانیزمها وساده ترین موجودات چگونه بوجود آمده اند ؛ جواب ، شرایط مناسب برای حیات و ماده ی بیجان میباشد.اگر کسی بپرسد که خود اینها چگونه بوجود آمده اند ؛ وارد بحث علیت شده که میتواند به آن برهان که در بخش قبل توضیح دادیم ، مراجعه کند.
به جز جایگزین علمی که برای این برهان وجود دارد ؛ مشکل دیگر اینست که اگر وجود طراح ومدبر راهم قبول کنیم ؛ این برهان میزان تدبیر و کامل بودن مدبر را مشخص نمیکند؛ آیا این میزان تدبیر در براوردن وسایل از اهداف ،بهترین و بالاترین میزان است؟ آیا نمیشد مثلا مکانیزم چشم انسان گونه ای باشد که افق و زوایای بینایی 360 درجه داشته باشد؟ معیار ما برای اینکه این مکانیزمها کاملترین مکانیزم هستند چیست؟ در ضمن این برهان ثابت نمیکند که تنها یک مدبر طراح این مکانیزها میباشد ؛ میتواند مدبرهای مختلف هر کدام مکانیزم یک موجود زنده را طرح داده باشند.
2- برهان آوردن از جهان به عنوان یک کل: در اینجا به جایی که به ساختارهای جزیی توجه کنیم به کل جهان نگاه می اندازیم ؛ به دوشکل میتوان برهان آورد:
الف- بگوییم کل جهان در خدمت هدفی والاست. یعنی در واقع، وسیله ای است برای رسیدن به هدف که توسط موجودی بوجود آمده است؛ که در این صورت باید آن هدف والا را بگوییم چیست ؛ که چنین به نظر میرسد تا وجود خدا را به عنوان امری مسلم نگرفته باشیم ، نمیتوانیم بگوییم این جهان هدفی دارد.
ب- بگوییم این جهان در کلیت آن همانند ماشین است ؛ یعنی همانطور که در ماشین ساختارهای مختلفی وجود دارد که باهم هماهنگی دارند ویک کل را بوجود آورده اند ؛ یعنی انواع مختلف سیستم مثلا سیستم ترمز وجود دارد که با سیستمهای دیگر هماهنگی دارد؛در جهان هم، چنین است پس جهان نیز مانند ماشین طراح ومدبری دارد.
حال باید پرسید این ساختارهای مختلف در جهان(انطباقها) چه انواعی دارند؟
میتوان تعدادی از این انطباقها را به شرح زیر آورد:
1/انطباق بین جهان و ذهن انسان: ذهن جهان را میفهمد
2/انطباق بین اجزای موجودات زنده و نحوه بر آوردن اهدافشان(تطابق بین وسیله وهدف)
3/تطابق بین شرایط حفظ این جهان و حیات : مثلا میزان دما که اگر از حدی بیشتر تجاوز کند حیات رخ نمیداد
4/تطابق بین جهان و تکامل موجودات زنده : موجودات زنده با زندگی در این جهان و استفاده از آن ،به فکر استفاده ی بهتر می افتند و هوش خود را بیشتر میکنند.
5/ تطابق بین طبیعت وحس زیبایی شناختی انسان: انسان از دیدن طبیعت احساس لذت و زیبایی میکند نه اینکه بدش بیاید.
اگر بخواهیم باریک بین باشیم ، میتوانیم بگوییم همه ی این تطابقها وجود دارد چون جهان یک واحد است واین تطابقها اثبات نمیکند که حتما باید طراح و مدبری وجود داشته باشد. میتوان همه ی این تطابق ها را با فرض اینکه اصل جهان مادیست ، نیز توجیه کرد و نیازی به اوردن پای یک موجود دیگر نمیباشد.
به جز این مورد میتوان همچنین بیان کرد آیا این انطباقها ،کاملترین انطباقهاست؟ آیا وجود بچه های معلول و فی الجمله کلیه ی شرها که در عالم وجود دارد ؛نشان نمیدهد که این انطباقها ، انطباقهای ناقصی هستند و اگر عوارض نامطلوب در جهان نبود ؛ جهان بهتری داشتیم؟
در مورد شرها گهگاه گفته میشود که این شرها را انسانها بوجود آورده اند ؛ ولی آیا از مردمی که نمیدانستند و علم اینکه باید در کجا شهر درست کنند تا زمین لرزه ی کمتری رخ بدهد ؛ میتوان انتظار داشت که در آنجا خانه نسازند ؟ خود این موضوع نشان از ضعف انطباقها میباشد.یا اینکه یک کودک باید تاوان اشتباهات پدرو مادرش را بدهد و مثلا معلول به دنیا بیاید ؛ این نیز نشان از ضعف انطباقها در عالم میباشد.
نکته ی بسیار مهم در انتقاد به هر دو شق برهان نظم این میباشد که ، رسیدن از نظم به ناظم ، از اشیاء ساخته ی انسان به کل جهان، تعمیم یافته است؛ یعنی ما از دیدن آنچه که انسانها ساخته اند به وجود ناظم آنها که انسانها هستند پی برده ایم و تعمیم این مسئله به کل جهان طبیعت ، هیچ دلیلی ندارد ؛این تعمیم ، به نوعی گسترش دادن مسئله ی انسانها و اشیاء ساخته شده توسط آنها به کل طبیعت است که به نظر چندان منطقی به نظر نمیرسد ؛ در واقع دلیلی در دست نیست که طبیعت همان الگویی را در نظم پی گرفته باشد که در مورد انسانها و ساخته ی دست آنها میتوان دید. این نکته ی بسیار مهمی است و کل برهان را با مشکل جدی مواجه میکند.
در هر صورت به نظر میرسد برهان نظم ،بسیار از برهان علیت کم وکاست کمتری دارد . اما نمیتواند از عهده ی اثبات خدای ادیان توحیدی بر بیاید.